کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

روزمادر

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود! مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن.... روز مادر مبارک ...
24 ارديبهشت 1391

کیارش و هفته قبل

هفته قبل که کیارش رو به مهدکودک بردم باز هم گریه کرد وبی قراری و اصلا راضی نمی شد به مهدکدوک بره. بنابراین تصمیم گرفتم مهدکودکش رو عوض کنم با پرس وجو از دوستانم یک مهد کودک خوب که نزدیک خونه مون هم هست پیدا کردم و کیارش رو به اونجا بردم .به جز روز اول که بی تابی وبی قراری می کرد خوشبختانه بقیه روزها با میل ورغبت می رفت .تو مهدکودک یک آموزشگاه زبان هم وجود داره که کیارش رو اونجا هم ثبت نام کردم .والان سه روز هم کلاس زبان میره . تو روزهایی که پدریزرگم فوت کرده بود وما درگیر مراسم بودیم کیارش رو صبح ها مهد می بردم و بعداز ظهر هم به عمه اش می سپردم .چون روز اول که با من اومده بود ومنو می دید که گریه می کردم می اومد پیش من و می گفت مامان عی...
21 ارديبهشت 1391

پدربزرگ مهربانم از میان مارفت

هفته قبل پدریزرگ مهربانم از میان مارفت.پدربزرگ عزیزم که همیشه با لبخندهایش ،قصه هایش ما رو شاد می کرد و همیشه در کنارش شاد بودیم وآرامش را به روح خسته مان هدیه می کرد .پدربزرگم را با اشکهایمان بدرقه کردیم و او را به آغوش خاک سرد سپردیم .مهربان یادگار روزهای کودکیم خدانگهدارت ...... روحش شاد ویادش گرامی باد. ...
21 ارديبهشت 1391

یک روز مهم

امروز 8 اردیبهشت هشتمین سالگرد عقد من و بابا داریوش است .روزی که پیوند مقدس قلبهایمان در دفتر زندگی مان ثبت شد .یادش به خیر .....برای ما این روز خیلی حرمت دارد روزی که منتظرش بودیم .آغاز رسمی یک زندگی وثبت رسمی یک عشق. داریوش عزیزم برای همه روزهای خوبی که برایم خاطرات ارزشمندی شد که هیچ وقت تکرار نمی شود .به خاطر همه احساسات پاک و صداقت بی ریایت ازت ممنونم .خدارا به لحظه لحظه عشق مان سوگند می دهم که همیشه نگهدار تو و کیارش عزیزم که حاصل این عشق است باشد .   چه شبی بود و چه فرخنده شبی آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید کودک قلب من این قصه ی شاد از لبان تو شنید     زندگی رویا نیست زندگی زیبایی...
8 ارديبهشت 1391

عکس های کیارش

کیارش توی حیاط خونه مادر شوهرم که البته طبقه پایین ما هستند .مادر شوهرم خیلی به گل علاقه داره و باغچه توی حیاطش واقعا زیباست مخصوصا فصل اردیبهشت که تقریبا همه گل هاش باز می شه. کیارش در نمایی دیگر بقیه عکس ها در ادامه مطلب پارمیدا(دختردخترخاله ام )وکیارش .جمعه قبل(91.2.1)همراه فامیل رفتیم خارج شهر .واقعا خوش گذشت همه اومده بودن همه دوستان دوران کودکی تا نوجوانی ام.یکی از اون روزها بود که همیشه دوست داشتم کلی بازی کردیم از والیبال ووسط بازی تا فوتبال .همه چیز عالی بود با کسانی که توی دفتر خاطراتم ثبت شدن تا شوهرم وکیارش که زندگی ام بدون اونها معنی نداره..... کیارش در حال ورزش کردن کیارش کنار گلهای شقایق که ماه...
8 ارديبهشت 1391

کیارش و بیماری

روز چهارشنبه ظهر مهمون داشتم .بعد از رفتن مهمون ها متوجه شدم کیارش تب داره و تبش داره شدیدتر می شه .اول اومدم با شربت استامینوفن تبش رو کم کنم که دیدم چندان تاثیری نداره .غروب اون روز هم رفتیم بیرون وبرگشتیم .خلاصه شب ساعت 9 که باز هم تب کیارش رو چک کردم دیدم داره بدتر می شه .تصمیم گرفتم ببرمش دکتر .با کلی داستان سازی و فیلم من وباباش کیارش رو راضی کردیم که ببریمش بیمارستان. بعد از اینکه به مطب دکتر رسیدیم کیارش شروع کرد به گریه کردن هرچی دکتر باهاش صحبت می کرد هیچ تاثیری نداشت .بعد از معاینه رفتیم داروهای کیارش رو گرفتیم که یه آمپول پنی سیلین و دگزا هم توی داروهاش بود که باید همون لحظه براش می زدیم .کیارش تا آمپول ها رو دید شروع کرد ...
8 ارديبهشت 1391

کیارش و این روزها

کیارش این روزها باز هم به سختی به مهدکودک میره .انگار هر چی من باهاش بیشتر سرکلاس میرم بیشتر به من وابسته می شه .حالا مهدکودک رو دوست داره و ازمن می خواد ببرمش ولی دوست داره منم اونجا پیشش بمونم .حالا نمی دونم چی می شه خداکنه زودتر به مهدعادت کنه . چند تا عکس از کیارش: کیارش در کنار لاله واژگون که هر سال قبل از اومدن بهار از خاک سربلند می کنه و نوید بهار رو به ما می ده .این گل بی نهایت زیباست و گلبرگ هاش واقعارنگ منحصر به فردی دارد. بقیه عکس ها در ادامه مطلب کیارش و طاها با عینک آفتابی در مسافرت به آبادان کیارش در حال قایق سواری دریاچه کیو خرم آباد ...
1 ارديبهشت 1391
1